بوی زندگی
نمی دونم چرا , ولی توی این وبلاگ راحت تر میتونم حرف بزنم , شاید دلیلش اینه که بیشتر بازدیدکننده های اینجا پدر و مادرن و یا به زودی پدر یا مادر میشن و یک جورایی مثال کبوتر با کبوتر باز با باز مصداق پیدا میکنه .
یک بابا که منتظر از شیرین کاریهای دختراش بنویسه و فکر میکنه توی دنیا هیچکسی همچین دخترایی نداره ! و کاملابه حرفش هم ایمان داره !
میدونم چشمام قشنگ میبینه ، ولی حس خوبیه ... چون بهم انرژی میده , امید میده , خستگیمو در میکنه, غمهامو از یادم میبره , بهم میگه خوشبختی توی همین لیوان آبه که وقتی دخترکام روی فرش خالیش می کنند , از ته دل می خندند و تو از خنده اون شاد میشی و جای دوری نیست.
وقتی توی آغوش میگیریشون دلنوازترین رایحه دنیا بوی دهانشون است که هنوز بوی شیر میده ...! و همین خوشمزه ترش میکنه که اول بچلونیش بعد بخوریش..! عجب بابایی دارید دخترکام...!
بابایی