ستایش و نیایش دوقلوهای مامان و باباستایش و نیایش دوقلوهای مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

دوقلوهای مامان و بابا

جشن تولد مامانی

سلام حبه های انگورم دیشب 12 اسفند تولد مامانی داشت برف می یومد , گلبرگای مامانی برف دونه های کوچولو مثل مروارید سفیده که از آسمون می یاد روی زمین همه جا رو  مثل عروس سفید  می کنه   دیشب عمه جوناتون اومدن خونه مامان جون می خواستن مامانی رو سوپرایز کنن ولی لو رفتن عمه پریسا و عمو حامد عمه اعظم و امیرحسین و عمو پوریا اومده بودند مامان بزرگ و با بابزرگ چون بنایی داشتند نتونستند بیان جای بابایی مهربونتون خالی بود چون تو کیش کار داشت نتونست این هفته بیاد , بابایی خیلی دلمون برات تنگ شده دونه انارای مامانی دیشب کلی کادو گرفتیم مامان جون و بابا جون یه کیف خوشگل بهم دادند , خاله...
13 اسفند 1389

هفته 18

 خدای من نی نی های کوچولوی من دو تا دخمل خوشگل هستند بالاخره بعد از ۱۶ هفته خودشونو نشون دادند اصلا" باورم نمی شه بعد از ۹ سال مامان ۲ تا فرشته کوچولو بشم خدایا هزاران بار شکرت     خیلی جالبه دخترای گلم وقتی پا توی چهار ماه گذاشتند تولد (۱۲ بهمن ) بابایی مهربونشون بود    روز تولد مامانی ۱۲ اسفند گلهای مامانی ۵ ماهشون می شه مامان فداتون بشه که تولدشو بهش تبریک گفتین سال دیگه قشنگای مامانی ۸ ماهشونه   مامانی و بابایی عاشقتونن خدایا این ۵ ماه زودتر تموم بشه تا ما بتونیم دخترای نازمونو ببینیم         ...
13 اسفند 1389

جشن 17 هفتگی

مامانی بابایی ما امروز ۱۷ هفته است شما را خوشحال کردیم از فردا چهارشنبه مورخ ۱۱/۱۲/۸۹ میریم به هفته ۱۸ راستی مامانی تولدت را پیشاپیش تبریک میگیم از اینکه ۱۷ هفته از دخترای گلت مراقبت کردی ممنون هستیم . بابایی از اینکه نمی تونه روز تولدت پیشت باشه ناراحته . انشاء الله مامانی سال دیگه چهار نفری دور هم هستیم دوقلوها 
10 اسفند 1389

خرید سیسمونی

روز جمعه مصادف با ۶/۱۲/۸۹ مامانی بابایی و مامان بزرگ و خاله رفتیم خیابان بهار کلی براتون خرید سیسمونی کردیم آخه انشاالله قرار است شماها آخر برج ۴ به جمع ما اضافه بشید.البته هنوز کلی از وسایلتون مونده که قرار شد مامان بزرگ و خاله با هم برن خودشان بخرند بابایی هم قرار شد از کیش چند تا وسیله را بخره
8 اسفند 1389

تشخیص جنسیت

امروز مامانی با بابا بزرگ و مامان بزرگ ( مامان و بابا مامانی ) رفتن سونو گرافی امروز خبر مسرت بخشی به ما دادن هر دو شما دختر هستید . این خبر برای ما بسیار خوشایند بود حالا می توانیم برای اسم و سیسمونی اقدام کنیم
8 اسفند 1389

مولودی رفتن دوقلوها هفته 16

مولودی رفتن دوقلوها هفته 16 امروز 89/11/29 ساعت 2:30 بعدازظهر رفتیم خانه همکار خاله مولودی ( تولدحضرت محمد ) خیلی خوب بود شش نفر دف زن داشتند خیلی قشنگ دف میزدند . راستی بابایی هنوز دبی هست ,  ساعت 1 نصفه شب به تهران پرواز داره ولی خانه مامان جون نمی یاد مستقیم میره کیش چون باید صبح سرکار باشه , آخه شنبه از تهران براش مهمون میره . راستی بابایی براتون از دبی یه عالمه چیزای خوب خریده کلاه , جوراب و ... فقط چون هنوز نمی دونیم شما فرشته ها جنسیتتون چیه سفید و آبی خریده فکر کنم تو این هفته برم دکتر جنسیت خوشگل های مامانی معلوم بشه .  
6 اسفند 1389

ماموریت بابایی

روز پنجشنبه مورخ 89/11/28 ساعت یک بامداد بابایی ماموریت امارات داشت . بابایی دیروز از کیش اومد تهران ولی همش جلسه بود بعد از دو هفته زیاد پیش ما نبود حالا امشب هم داره میره ماموریت . سرماخوردگی مامانی هنوز خوب نشده مامانی امروز اینقدر سرفه کرده خیلی نگران بوده تا شماها اذیت نشین . نی نی های خوشگلم برای مامانی دعا کنید تا زودتر خوب بشه تا شماها هم اذیت نشین ...
27 بهمن 1389

سرماخوردگی مامانی

دو قلوهای بابایی امروز ظهر مصادف با روز جمعه ۲۲/۱۱/۸۹ مامانی هنگامی که شما را ۱۵ هفته باردار بود سرما خورد . به همین خاطر مامانی مجبور شد دکتر برود . دکتر به مامانی پنی سیلین تجویز کرد اما مامانی بخاطر سلامتی شما میترسید از آمپول استفاده کنه . با توصیه های پزشک معالج مامانی بالاخره آمپول را استفاده کرد. دوقلوهای بابا ، بابایی از مامانی فرسنگها دور است برای سلامتی مامانی سه تایی دعا کنیم . مامانی برای به سلامت بدنیا آوردن شماها خیلی سختی می کشه .
22 بهمن 1389