ستایش و نیایش دوقلوهای مامان و باباستایش و نیایش دوقلوهای مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

دوقلوهای مامان و بابا

چطور یک کالسکه برای نوزاد انتخاب کنیم

  روروک یک وسیله‌ مفید برای والدینی است که می‌خواهند نوزادشان را برای پیاده‌روی بیرون ببرند، یا می‌خواهند دست‌های‌شان هنگام کارهای‌شان آزاد باشد. این نکات به شما در انتخاب کالسکه‌ای ایمن برای نوزاد کمک می‌کند: اطمینان حاصل کنید که کف کالسکه به اندازه کافی پهن است تا از چپه‌شدن آن جلوگیری کند. دنبال کمربندها و تسمه‌های ایمنی باشید که به طور محکم به چارچوب کالسکه بسته شوند. کاربرد سگگ‌های کمربند ایمنی باید ساده باشد. اطمینان حاصل کنید که چرخ‌های کالسکه را می‌توان به طور ایمن با ترمزهایش قفل کرد. اطمینان یابید که شکاف‌هایی که پاهای نوزاد ...
10 ارديبهشت 1390

دیابت مامانی

سلام عزیزای دلم  دوباره مامانی فردا باید بره دکتر   آخه مامانی دیابت بارداری گرفته هفته پیش خانم دکتر برای قند و تیروئید مامانی کلی آزمایش نوشته فردا باید برم بیمارستان آتیه تا آزمایشامو بدم صبح ناشتا باید برم دلم برای شما کوچولوهام می سوزه که چند ساعتی باید گرسنه باشین . هر روز توی خونه قندمو با دستگاه تست قند تست می کنم اگر قند نخورم خوبه ولی اگه بخورم میره بالا شوخی کردم مامانی لب به قند نمیزنه ولی مامان شکموی شما که عاشق شیرینی جات از همه چی محروم شده نه شیرینی میتونم بخورم نه شکلات نه بستنی  نه آبمیوه  حتی بعضی میوه ها هم ممنوعه سیب زمینی و ماکارونی هم...
10 ارديبهشت 1390

درد دل با دخترام

سلام فرشته های کوچولوی مامانی دلم براتون تنگ شده بود خیلی وقته براتون مطلب ننوشته بودم آخه مامانی سرما خورده بود و  نمی تونست پشت کامپیوتر بشینه حالا بهتر شدم و از فرصت استفاده کردم و دارم براتون می نویسم . بابایی طفلک وقتی فهمید مامانی مریضه با این که جلسه داشت خودشو سریع رسوند تهران .   عزیزای دلم ماما نی جایی نرفته بودم با شما خوشگلاش که توی دلشین کلی درد دل می کرد کلی باهاتون حرف می زد . چند هفته ای هست که شماها رو خیلی بیشتر از قبل احساس میکنم آخه تکونهای شماها خیلی بیشتر شده با هر تکونی که می خورید مامانی کلی قربون صدقتون می ره خیلی لحظه شیرینی که نینیهاتو توی دلت احساس می کنی . دخترم فسقلی مامانی ...
10 ارديبهشت 1390

کودک و خدا

کودک نجوا کرد:خدایا با من صحبت کن و یک چکاوک در چمنزار آواز خواند ولی کودک نشنید پس کودک فریاد زد:خدایا با من صحبت کن!و آذرخش در آسمان غرید ولی کودک متوجه نشد کودک فریاد زد :خدایا یک معجزه به من نشان بده و یک زندگی متولد شد ولی کودک نفهمید کودک در نا امیدی گریه کرد و گفت: خدایا مرا لمس کن و بگذار تو را بشناسم،پس خدا نزد کودک آمد و او را لمس کرد ولی کودک بالهای پروانه را شکست و در حالی که خدا را درک نکرده بود از آنجا دور شد ...
9 ارديبهشت 1390

مامانی دوباره سرما خورده

خدا جونم مامانی مارو قوی کن تا زود به زود سرما نخوره آخه دوباره مامانی سرماخورده وقتی مامانی سرما می خوره خوب نمی تونه غذا بخوره و استراحت بکنه ما دلمون برای مامانی می سوزه . بابایی که پیش ما نبود ولی تا فهمید مامانیم مریضه سریع خودشو پیش مامانیم رسوند و بردش دکتر از طرف دوقلوها ...
1 ارديبهشت 1390

هفته بیست و پنجم

هیریب هورا  بابابزرگهام ، مامان بزرگهام،خاله ، عمه هام ، عموهام و دائیهام ما 25 هفته هستش تو شکم مامانی هستیم خودتونو یواش یواش آمده کنید ما داریم می آییم دوقلوها ...
1 ارديبهشت 1390

دائی علی رفت سربازی

آخ جون امروز دائی علی رفت سربازی مامانی رفت تو اطاق دائی علی الان راحتر شدیم . مامانی راحت تر می تونه بخوابه .مامان بزرگ جای دائی علی خالی نباشه دوقلوها ...
1 ارديبهشت 1390

لالایی مادرانه

«لالایی» نخستین پیمان آهنگین و شاعرانه ای است که میان مادر و کودک بسته می شود. رشته ای است، نامریی که از لب های مادر تا گوش های کودک می پوید و تاثیر جادویی آن خواب ژرف و آرامی است که کودک را فرا می گیرد. رشته ای که حامل آرمان ها و آرزوهای صادقانه و بی وسواس مادر است و تکان های دمادم گاهواره بر آن رنگی از توازن و تکرار می زن د. و این آرزوها آنچنان بی تشویش و ساده بیان می شوند که ذهن شنونده در اینکه آنها آرزو هستند یا واقعیت، بی تصمیم و سرگردان می ماند. انگار که مادر با تمامی قلبش می خواهد که بشود و می شود و حتا گاه خدا هم در برابر این شدن در می ماند. «لالایی»ها در حقیقت ادبیات شفاهی هر سرزمینی هستند، چرا که هیچ ما در ی آنه...
22 فروردين 1390

خدا همیشه در دسترس است

پسر کوچولو به مادر خود گفت:مادر داری به کجا می روی؟ مادر گفت:عزیزم بازیگری معروف که از محبوبیت زیادی برخوردار است به شهر ما آمده است.این طلایی ترین فرصتی است که می توانم او را ببینم وبا او حرف بزنم،خیلی زود برمیگردم. اگر او وقت آن را داشته باشد که با من حرف بزند چه محشری می شود. و در حالی که لبخندی حاکی از شادی به لب داشت با فرزندش خداحافظی کرد…. حدود نیم ساعت بعد مادرش با عصبانیت به خانه برگشت. پسر به مادرش گفت:مادر چرا چهره ی پریشانی داری؟ آیا بازیگر محبوبت را ملاقات کردی؟… مادر با لحنی از خستگی و عصبانیت گفت:من و جمعیت زیادی از مردم بسیار منتظر ماندیم اما به ما خبر رساندند که او نیم ساعت است که این شهر را ترک کرده است.ای کاش ...
22 فروردين 1390

طنز : اعتراضات یک نی نی چهار ماهه به پدر و مادر !

آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی غیر پاستوریزه و سار و سیبیل سیخ سیخی آهار نشدتون را به سر و صورت حساس من نمالید! خانوم مادر! جیغ زدن شما هنگام شناسایی اجسام داخل خانه توسط حس چشایی من، نه تنها کمکی به رشد فکری من نمی کنه، بلکه برای شیر شما هم مضر است!!! لازم به ذکر است که سوسک هم یکی از اجسام داخل خانه محسوب می شود! پدر محترم! هنگام دست چین کردن میوه، از دادن من به بغل اصغر آقای سبزی فروش خودداری نمایید. چشم های تلسکوپی، گوش های ماهواره ای و سیبیل های دم الاغی اش مرا به یاد قرض های شما می اندازد! مادر محترم! شصت پا وسیله ای است شخصی، که اختیارش رو دارم! لطفاً هرگاه سعی در خوردن شصت پای شما ن...
22 فروردين 1390