درد دل با دخترام
سلام فرشته های کوچولوی مامانی
دلم براتون تنگ شده بود خیلی وقته براتون مطلب ننوشته بودم آخه مامانی سرما خورده بود و نمیتونست پشت کامپیوتر بشینه حالا بهتر شدم و از فرصت استفاده کردم و دارم براتون می نویسم . بابایی طفلک وقتی فهمید مامانی مریضه با این که جلسه داشت خودشو سریع رسوند تهران .
عزیزای دلم مامانی جایی نرفته بودم با شما خوشگلاش که توی دلشین کلی درد دل می کرد کلی باهاتون حرف می زد .
چند هفته ای هست که شماها رو خیلی بیشتر از قبل احساس میکنم آخه تکونهای شماها خیلی بیشتر شده با هر تکونی که می خورید مامانی کلی قربون صدقتون می ره خیلی لحظه شیرینی که نینیهاتو توی دلت احساس می کنی .
دخترم فسقلی مامانی که سمت چپ دل مامانی خوابیدیماشالله خیلی شیطونیها دخترگلم که سمت راست دل مامانی هستی تو خیلی مظلوم تری نمی دونم شاید جای کمتری برای ورجه وورجه داری .
خلاصه بگم که قشنگترین لحظه بارداری حرکتهای شما کوچولوها هست که ابراز وجود می کنید و مامانی یک لحظه از شما غافل نیست . مثل نفس مامانی به مامانی نزدیک هستین .
مامانی