ستایش و نیایش دوقلوهای مامان و باباستایش و نیایش دوقلوهای مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

دوقلوهای مامان و بابا

هفته سی و سوم

1390/4/1 17:33
1,490 بازدید
اشتراک گذاری

سلام وروجکهای مامانی 

این روزها خیلی تردید دارم .چون دکتر سونوگرافی سلامت سه ماهه سوم و وزن گیری شما خوشگلامو برام نوشته . روز شنبه وقت دارم ولی آقای دکتر وقت سه بعدی بهم نداد گفت چون دوقلو هستی خیلی طول می کشه .

هر جا زنگ می زنم برای سونو سه بعدی یا وقت ندارن 36_13_1.gifیا قیمت های نجومی میدن خیلی دلم می خواست سونو سه بعدی رنگی ازصورتهای ناز شما داشته باشم ولی مثل اینکه قسمت نیست از طرفی هم دلم می خواد برم پیش خود آقای دکتر چون از اول اونجا سونو شدم و کارش دقیق است .

هفته پیش حرکتهای شما نی نی تپلی سمت راست رو خیلی حس نمیکردم . روز پدر که رفته بودیم خونه بابا بزرگ از عمه پریسا خواستم که با گوشی صدای قلبتونو بشنویم ولی هر کاری کردیم نه صدای قلبتونو پیدا کردیم و نه شما حرکت می کردین انگار ساکت نشسته بودید ببینید ما داریم چی کار  می کنیم .

البته شنبه ٢٨ خرداد برای آزمایشات خون بندناف جنین رفته بودیم رویان رفتم پیش خانم صادقی و گفتم که نی نی کوچولوی سمت راست مامانی زیاد حرکت نمی کنه اون هم برام سونوگرافی نوشت و همون جا انجام دادم .

خیلی جالی بود دخترم منو سرکار گذاشته بودی High Fiveچون اونجا اونقدر ورجه وورجه کردی که دلمو داشتی می شکافتی وقتی نوبتم شد خانم دکتر گفت نی نی شما این همه حرکت داره منم گفتم خانم دکتر امروز وروجک شده چند روز بود که حرکتهای اونو حس نمی کردم.

خیلی خوشحال بودم چون دخترای خوشگلم به اندازه رشد کرده بودین عزیز دلم قل اولم ٢١٠٠ گرم وزن داشت و قول دوم هم ٢٠٠٠ گرم وزن داشت .

امروز بابایی بعد ازظهر ازکیش داره می باد که فردا صبح بره قراداد فریز کردن خون بندناف شما کوچولوهاشو ببنده .

خیلی خوشحالم از اینکه بابایی می باد و خیلی ناراحتم از اینکه زود می ره چون امتحان دارهStudying فردا شب می ره تا زایمان مامانی هم نمی یاد. خیلی به بابایی احتیاج دارم دلم می خواست همش پیشم باشه مخصوصا" الان که بارداری برام سحت تر شده نه می تونم بخوابم نه میتونم برم بیرون حوصلم هم که سر رفته خدایا چرا من اینقدر بارداری سختی داشتم .

ولی همه سختیهاش فدای یک تار موی کوچولوی شما همه رو تحمل می کنم چون وقتی شما خوشگلامو توی دلم حس می کنم خدا رو شکر می کنم و همه سختیها رو به جون می خرم .

 

دخترای گلم , همه وجودم دوستتون دارم و همیشه مراقبتون هستم .

 www.bahar-20.com            قالب ، کد موزیک ، تصاویر زیباسازی وبلاگ ، فال      WWW.BAHAR-20.COM

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

وفا
2 تیر 90 1:06
عزیزم وروجک منم گاهی اینجوری باهم قایم باشک بازی میکنه اما کافیه باباش دست بذاره رو شکمم و قلقلکش بده شروع میکنه به شیطنت امروز که سه تا دیگه از آمپولا رو زدم حرکاتش همونجوری محکم بود تا عصر ساعت 7 تکون داشت اما انگار حوصله نداشت منم تو مهمونی بودم شاید هم زیادی حساس شده بودم شب اومدم خونه و کلی گریه که چرا بچه ام حرکاتش کند شده همسرم بهم چند تا شکلات داد و دراز کشیدم اونم هی با پسر ورجکش حرف زد یهو شروع کرد به لگد زدن گاهی بچه ها میخوابن شاید واسه اینه که حرکاتشونو احساس نمیکنیم واست خیلی دعا میکنم عزیزم انشالله نی نی ها سالم و سلامت بدنیا بیان از خریداشون هم عکس بذار مراقب خودت باش مامان گل