دلم گرفته
سلام دخترای نازنینم
امروز پنج شنبه مبعث حضرت محمد ( ص ) است . عید همه مسلمانان مبارک.
امروز روز شادی و عروسی و مهمونی است . ولی من از صبح که از خواب بیدار شدم گریه امانم نمیده همینطور دارم گریه می کنم نمی دونم چرا ؟
انگار تمام غمهای دنیا اومده توی دل من دلم میخواد اونقدر فریاد بزنم تا خودمو خالی کنم حالا که دو هفته بیشتر تا زایمانم نموده تحملم رو از دست دادم .
مثلا" من می خوام مامان شما دو تا نی نی کوچولو بشم و به شما درس استقامت و حوصله و صبر بدم .
نمی دونم چرا ؟ شاید از عوارض بارداری باشه .
توی خونه پوسیدم از بس استراحت کردم تنها تفریح من دکتر رفتنه.همه از دکتر رفتن بدشون می یاد ولی من توی این هشت ماه عاشق دکتر رفتن هستم چون به این بهانه می رم بیرون.
دلم می خواست بابایی این دو سه روز می یومد پیشم دلم میخواست سرزده می یومد و منو غافلگیر می کرد ولی حیف که امتحان داره و مونده تا امتحاناتشو بخونه .
امروز وقتی بهم زنگ زد زدم زیر گریه طفلکی کلی ترسید ولی دست خودم نیست از صبح همینطوری گریم می گیره . ساعت ٣ رفت فرودگاه بلیط بگیره بیاد ولی آژآنس سستمشون قطع بود بلیط برگشت نمی تونست بگیره . اگر هم می یومد فایده ای نداشت چون یک روز بیشتر نمی تونست بمونه .
عزیزای دلم مامانی رو ببخشید امروز خیلی ناراحتتون کردم .
مامان همیشه دوستتون داره و همیشه مراقبتونه .