سه شنبه 20/2/90 27 هفتگی
سلام نفسهای مامانی امروز من و مامان جون رفتیم بیمارستان تا بستری بشم قند خونم رو کنترل کنند بیمارستان خیلی شلوغ بود چون بخش تخت خالی نداشت مامانی رو فرستادند توی اتاق زایمان تا بخش خالی بشه . اولش خانمهای ماما فکر می کردند می خوام سزارین بشم ولی وقتی بهشون گفتم متوجه شدند. به خانمهای ماما به شوخی می گفتم یه موقع من خوابم منو نبرین سزارین بکنین چون من هفته 27 بارداری هستم اونها می خندیدند می گفتند نگران نباش . اولش خیلی ذوق و شوق داشتم با مامانایی که می خواستند نی نی هاشون رو از دلشون در بیارن کلی درد دل کردم و کلی هم از تجربه هاشون استفاده کردم و یک کمی آر...
نویسنده :
مامانی و بابایی
12:31